شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام
شانه هاي زخمي اش را هيچ كس باور نداشت بارغربت را كسي از روي دوشش برنداشت در نگاهش كوفه كوفه غربت و دلواپسي عــابـر دلخسته جز تنهائيش ياور نداشت بام هاي خانه هاي مردم بيعت فــروش وقت استقبال از او جزسنگ وخاكستر نداشت ميچكيد ازمشك هاشان جرعه جرعه تشنگي نخل هاشان ميوه اي جز نيزه وخنجر نداشت سنگـها كمتر به پيشاني او پــا مي زدند نسبتي نزديك اگر با حضرت حيدر نداشت روي گلگون و لبي پرخون وچشماني كبود سرنوشتي بين نامردان از اين بهتر نداشت سر سپردن در مسير سربلندي سيره اش جز شهادت آرزوي ديگري در سر نداشت |